دَوْر
گهى از دَوْر دارد سير معكوس
گهى اندر تسلسل گشته محبوس
دَوْر در لغت به معنى گشتن و چرخيدن و در اصطلاح فلسفه هر گاه معلولى داراى علت باشد و آن علت خود معلول علتى ديگر باشد و همين امر ادامه يابد تا به علت اول رسد، گويند دور حاصل شده است.تسلسل در لغت به معنى زنجير و زنجير حلقه در حلقه است. و در اصطلاح فلسفه هر گاه معلولى داراى علتى باشد كه اين علت داراى علتى ديگر و علت ثانى خود داراى علتى ثالث باشد و اين امر تا بى نهايت ادامه داشته باشد و هيچگاه به علت اول برنگردد، اين عمل را تسلسل گويند.فلاسفه دو اصل دور و تسلسل را باطل مى شمارند و از آن استفاده كرده خدا را اثبات مى كنند.بنا بر اين فيلسوف زمانى به علت اصل دَوْر راه به جايى نمى برد و مرتب سير معكوس را طى مى كند و به جاى اول مى رسد و متوقف مى شود و زمانى هم بخاطر اين كه علت ها يكى بعد از ديگرى زنجيروار پشت سر هم خود نيازمند علتى ديگرند و اصل تسلسل را به وجود مى آورند زندانى اصل تسلسل گشته است و رهايى ندارد.كلمه تسلسل نيز با كلمه محبوس مناسبتى دارد زيرا زندانى را معمولاً به زنجير مى بندند واز اين ارتباط سود برده است و كلام را به نوعى زينت بخشيده است.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]