وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فايلستان

ابزار وبمستر

پياده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۳
فايلستان

شطرنج وزارت تو فرزين طلبست

كمتر كرم تو واري ذهبست

در پيش تو شاهرخ نهادم ببساط

از اسب پياده ماندنم زين سببست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

امانت

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۳
فايلستان

اگر سنگ سياه طاقت اين نام داشتي خود در بدو وجود امانت قبول كردي. آري كوه با صلابت بر نتافت و طاقت نداشت و دلهاي ضعفاي اين امّت برتافت و قبول كرد.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۲
فايلستان

خويش را از دست دادم روي او بنموده شد

شد مرا نابوده بوده، بوده‌ام نابوده شد

هم تو راهي هم تو ره رو خويش را طي كن برس

آن رسد در حق كه او از خويشتن آسوده شد

كام عمر آن يافت كاندر راه طاعت صرف كرد

وقت او خوش كو تنش در راه حق فرسوده شد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

توكل

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۲
فايلستان

سيبكي نيم سرخ و نيمي زرد

از گل و زعفران حكايت كرد

چون جدا گشت عاشق از معشوق

برد معشوق ناز و عاشق درد

اين دو رنگ مخالف از يك هجر

بر رخ هر دو عشق پيدا كرد

رخ معشوق زرد لايق نيست

سرخي و فربهي عاشق سرد

چونك معشوق ناز آغازيد

ناز كش عاشقا مگير نبرد

انا كالشوك سيدي كالورد

فهما اثنان في الحقيقه فرد

انه الشمس انني كالظل

منه حر البقا و مني البرد

ان جالوت بارز الطالوت

ان داوود قدروا في السرد

دل ز تن زاد ليك شاه تنست

همچنانك بزايد از زن مرد

باز در دل يكي دليست نهان

چون سواري نهان شده در گرد

جنبش گرد از سوار بود

اوست كاين گرد را به رقص آورد

نيست شطرنج تا تو فكر كني

با توكل بريز مهره چو نرد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اخلاص عمل

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۰
فايلستان

از على آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت
زود شمشيرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على
افتخار هر نبى و هر وليّ

او خدو انداخت بر رويى كه ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه
گشت حيران آن مبارز زين عمل
وز نمودن عفو و رحمت بى محل

آن چه ديدى بهتر از پيكار من
تا شدستى سست در اِشكار من

چون بخواهم كز سِرَت آهى كنم
چون على سر را فرا چاهى كنم

در شجاعت شير ربانيستى
در مروّت خود كه داند كيستى
در مروّت ابرِ موسايى به تيه
كامد از وى خوان و نان بى شبيه…
اى على كه جمله عقل و ديده اى
شمّه اى واگو از آنچه ديده اى



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نور

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۸:۰۰
فايلستان

به من نگر كه منم مونس تو اندر گور

در آن شبي كه كني از دكان و خانه عبور

سلام من شنوي در لحد خبر شودت

كه هيچ وقت نبودي ز چشم من مستور

منم چو عقل و خرد در درون پرده تو

به وقت لذت و شادي به گاه رنج و فتور

شب غريب چو آواز آشنا شنوي

رهي ز ضربت مار و جهي ز وحشت مور

خمار عشق درآرد به گور تو تحفه

شراب و شاهد و شمع و كباب و نقل و بخور

در آن زمان كه چراغ خرد بگيرانيم

چه‌هاي و هوي برآيد ز مردگان قبور

ز هاي و هوي شود خيره خاك گورستان

ز بانگ طبل قيامت ز طمطراق نشور

كفن دريده گرفته دو گوش خود از بيم

دماغ و گوش چه باشد به پيش نفخه صور

به هر طرف نگري صورت مرا بيني

اگر به خود نگري يا به سوي آن شر و شور

ز احولي بگريز و دو چشم نيكو كن

كه چشم بد بود آن روز از جمالم دور

به صورت بشرم‌هان و هان غلط نكني

كه روح سخت لطيفست عشق سخت غيور

چه جاي صورت اگر خود نمد شود صدتو

شعاع آينه جان علم زند به ظهور

دهل زنيد و سوي مطربان شهر تنيد

مراهقان ره عشق راست روز ظهور

به جاي لقمه و پول ار خداي را جستي

نشسته بر لب خندق نديديي يك كور

به شهر ما تو چه غمازخانه بگشادي

دهان بسته تو غماز باش همچون نور



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كوزهٔ زرين

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۷:۵۹
فايلستان

دنيا به مثل چو كوزهٔ زرين است

گه آب در او تلخ و گهي شيرين است

تو غره مشو كه عمر من چندين است

كاين اسب عمل مدام زير زين است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

آينه

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۷:۵۸
فايلستان

اي دل اگر آن عارض دلجو بيني

ذرات جهان را همه نيكو بيني

در آينه كم نگر كه خودبين نشوي

خود آينه شو تا همگي او بيني



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كن فيكون

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۷:۵۸
فايلستان

رحم كن ار زخم شوم سر به سر

مرهم صبرم ده و رنجم ببر

ور همه در زهر دهي غوطه‌ام

زهر مرا غوطه ده اندر شكر

بحر اگر تلخ بود همچو زهر

هست صدف عصمت جان گهر

ابر ترش رو كه غم انگيز شد

مژده تو داديش ز رزق و مطر

مادر اگر چه كه همه رحمتست

رحمت حق بين تو ز قهر پدر

سرمه نو بايد در چشم دل

ور نه چه داند ره سرمه بصر

بود به بصره به يكي كو خراب

خانه درويش به عهد عمر

مفلس و مسكين بد و صاحب عيال

جمله آن خانه يك از يك بتر

هر يك مشهور بخواهندگي

خلق ز بس كديه شان بر حذر

بود لحاف شبشان ماهتاب

روز طواف همشان در به در

گر بكنم قصه ز ادبيرشان

درد دل افزايد با درد سر

شاه كريمي برسيد از شكار

شد سوي آن خانه ز گرد سفر

در بزد از تشنگي و آب خواست

آمد از آن خانه يتيمي به در

گفت كه هست آب ولي كوزه نيست

آب يتيمان بود از چشم تر

شاه در اين بود كه لشكر رسيد

همچو ستاره همه گرد قمر

گفت براي دل من هر يكي

در حق اين قوم ببخشيد زر

گنج شد آن خانه ز اقبال شاه

روشن و آراسته زير و زبر

ولوله و آوازه به شهر اوفتاد

شهر به نظاره پي يك دگر

گفت يكي كأخر اي مفلسان

كشت به يك روز نيايد به بر

حال شما دي همگان ديده‌اند

كن فيكون كس نشود بخت ور

ور بشود بخت ور آخر چنين

كي شود او همچو فلك مشتهر

گفت كريمي سوي بر ما گذشت

كرد در اين خانه به رحمت نظر

قصه درازست و اشارت بس است

ديده فزون دار و سخن مختصر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

چرخ

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۲۷:۵۷
فايلستان

تا آمد از عدم به وجود اصل پيكرم

جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم

خون شد دلم در آرزوي آنكه يك نفس

بي‌خار غم ز گلشن شادي گلي برم

پيموده گشت عمر به پيمانهٔ نفس

گويي به كام دل نفسي كي برآورم

هستم يقين كه در چمن باغ روزگار

بي‌بر بود نهال اميدي كه پرورم

در بزمگاه محنت گيتي به جام عمر

جز خون دل ز دست زمانه نمي‌خورم

زيرا كه تا برآرم از انديشه يك نفس

پر خون دل شود ز ره ديده ساغرم

از كحل شب چو ديدهٔ ناهيد شب گمار

روشن شود چو اختر طبع منورم

خورشيد غم ز چشمهٔ دل سر برآورد

ناچيز شد وجودم از اشكال مختلف

گويي عرض گشاده شد از بند جوهرم

از روشنان شب كه چو سيماب و اخگرند

پيوسته بي‌قرار چو سيماب و اخگرم

وز بازي سپهر سبكبار بوالعجب

بر تخته نرد رنج و بلا در مششدرم

بي‌آب شد چو چشمهٔ خورشيد روزگار

در عشق او رواست كه بنشيند آذرم

بر من در حوادث و انده از آن گشاد

كز خانهٔ حوادث چون حلقه بر درم

خواندم بسي علوم وليكن به عاقبت

علمم وبال شد كه فلك نيست ياورم

كوته كنم سخن چو گواه دل منند

چشم عقيق بارم و روي مزعفرم

صحراي عمر اگر چه خوش آمد به چشم عقل

از رنج دل به پاي نفس زود بسپرم

كين چرخ سركشست و نباشد موافقم

وين دهر توسن است و نگردد مسخرم

اي چرخ سفله‌پرور دلبند جان‌شكر

شد زهر با وجود تو در كام شكرم

واقف نمي‌شوي تو بر اسرار خاطرم

فاسد شدست اصل مزاجت گمان برم

گر خشك شد دماغ نهادت عجب مدار

در حلق و در مشام تو چون مشك اذفرم

اي بي‌وفا جهان دلم از درد خون گرفت

درياب پيش از آنكه رسد جان به غرغرم

يكتا شدم به تاب هواي تو تاكنون

از بار غم دوتا شده بر شكل چنبرم

اي روزگار شيفته چندين جفا مكن

آهسته‌تر كه چرخ جفا را نه محورم

چون آمدم بر تو كه پايم شكسته باد

راه وفا سپر كه جفا نيست درخورم

در آب فتنه خفته چو نيلوفرم مدار

بر آتش نهيب مسوزان چو عنبرم

وز ثقل رنج و خفت ضعف تنم مكن

چون خاك خيره طبعم و چون باد مضمرم

چون روشن است چشم جهان از وجود من

تاري چرا شود ز تو اين چشم اخترم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فايلستان
مركز دانلود فايل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فايلستان است. || طراح قالب avazak.ir