منزل
وانچه مانده در آخر منزل
ضرب كن در شش و درج ميدان
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
وانچه مانده در آخر منزل
ضرب كن در شش و درج ميدان
هر چه از ماه شد مثنى كن
پنج ديگر فرازى بر سر آن
پس بهر پنج از آن زخانه شمس
گير برجى و جاى ماه بدان
عرض است و ميل و دائره اول سموت
نصف النهار و مار به اقطاب و ارتفاع
وسط السماء معدل و آنگاه دائره
ديگر افق كه مختلف آمد به هر بقاع
ده دايره كه بر فلك اثبات كرده اند
من با تو گويم ار بودت ذوق استماع
اول معدل است و سپس منطقة است وميل نصف النهار و مار باقطاب و ارتفاع
وسط السماء رؤيت و پس اول السموت
عرض و افق كه مختلف آمد بهر بقاع
بيا اى شب كه تا در سايه تو
تماشائى نمايم آسمان را
كه هر استاره اى دارد زبانى
براى آنكه ميداند زبان را
بديدم عين ثور و قلب عقرب
كمربند ميان توأمان را
بگفتم چشم و دل روشن كسى را
كه اندر راه او بسته ميان را
چون شانه اگر روزى بر طرّه ات آويزم
از سنبل تر بر گل, مشك ختنى بيزم
دارم به رهت ديده, اى يار پسنديده
تا كى من غمديده, بنشينم و برخيزم
تا چند غم هجرت پنهان كنم از مردم
كاحوال درون پيداست از ديده خونريزم
چون سوختى ام بَر دِه خاكسترِ من بر باد
شايد كه بدين حيلت بر دامنت آويزم
من چاره نمى بينم جز آنكه مگر جان را
در پاى تو افشانم وز دست تو بگريزم
اوصاف كمال تست هر نكته كه من گويم
در مدح تو مى باشد شعر طرب انگيزم
از روى چو خورشيدت من نيّر تابانم
وز آن دو لب شيرين, من خسرو پرويزم
گر بى تو بود جنّت, در كنگره ننشينم
ور با تو بود دوزخ, در سلسله آويزم
چو بنگر در پي ام اي روزگاري
برشيرين غمي در آشياني
چو بشكفته درونم زندگاني
دريغا درك اين بي آشياني
تو كه نقش درونم خانه بسته
ولي دردا درونم لانه بسته
تو كه تاج سر اين رهرواني
چرا دربند اين بي همرهاني
فروزان گشته اي در اين زماني
ولي اين ناكسان چون سر براني
بيا با من بگو شرح غمت را
چرا اين ناكسان را مي كشاني
برو برجو سرو جانم فدايت
بيا فائق پرتو راه پر فشاني
«فائق»«زهراحق بين»
قصّه شنيدم كه بوالعلي همه عمر
لحم نخورد و دوات لحم نيازرد
در مرض مرگ با اشاره و دستور
خواجه وي جوجه براي وي آورد
خواجه چو آن طير كشته ديد برابر
اشك تحسّر ز هر دو ديده بيفشرد
گفت كه اي از چه شير شرزه نگشتي
تا نتوانند تو را كشند و تو را خورد
مرگ براي ضعيف امر طبيعي است
هر قوي اوّل ضعيف گشت و سپس مرد
بر لبش قفل و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان كه جام حق نوشيده اند
رازها دانسته و پوشيده اند
هركه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و دهانش دوختند