دل مؤمن
گفت پيغمبر كه حقّ فرموده است
من نگنجم هيچ در بالا وپست
درزمين وآسمان وعرش نيز
من نگنجم اين يقين دان اى عزيز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب
گرمرا جويى درآن دلها طلب
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
گفت پيغمبر كه حقّ فرموده است
من نگنجم هيچ در بالا وپست
درزمين وآسمان وعرش نيز
من نگنجم اين يقين دان اى عزيز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب
گرمرا جويى درآن دلها طلب
حقيقت اين است كه همه چيز در دل است. باب اجابت را خالق دل در خود دل قرارداده است ومفتاح آن را به دست صاحب دل نهاده است وسرانجام خدا همه چيز را دراين معماى خلقت كه(دل) ناميده مى شود قرار داده ودل را همه چيز.
چون مسبّح كرده اى هرچيز را
ذات بى تمييز وبا تمييز را
هريكى تسبيح بر نوع دگر
گويد واز حال آن اين بى خبر
آدمى منكر ز تسبيح جماد
وآن جماد اندر عبادت اوستاد
بلكه هفتاد و دوملّت هريكي
بى خبر از يكدگر واندر شكى
چون دو ناطق را زحال هم دگر
نيست آگه چون بود ديوار ودر
چون من از تسبيح ناطق غافلم
چون بداند سبحه صامت دلم
همه موجودات عالم به حكم ﴿و قضى ربّك اَلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه﴾ به عبوديت و يگانگى خداوند اقرار دارند و همه او را عبادت و ستايش مى كنند و روز و شب پيوسته طالب و جوياى او هستند.
هيولى جوهرى است كه محل صورت است و صورت جوهرى است كه حالّ است در وى. به اعتقاد علماء منطق، اجسام، مركب از هيولى و صورت اند بنا بر اين عناصر اربعه بعد از امتزاج و اختلاط، هيولى را درميان نهاده اند و از صورت هاى مخصوص خود، همچون صوفيان پاكدل، لوح ضمير خود را از ظواهر مادى پاك كرده و كاملاً صافى گشته اند. يعنى از صورتهاى ظاهرى عناصر اربعه چيزى نمانده است و به حكم اتحاد، صورت واحد پيدا كرده اند.همه موجودات عالم، افلاك و كواكب و عناصر اربعه و مواليد سه گانه، همه از حكم و فرمان و دادگرى حق تبعيت كرده و در متابعت و اطاعت از فرمان و امر او به جان ايستاده اند و مطيع و فرمانبردار حضرت حق گشته اند.
تمام اعمال انسان اعم از خير و شرّ كه در ضمير و باطن انسان پوشيده است بر اساس آيه ﴿فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره﴾ در ﴿يوم تبلى السرائر﴾ ـ روزى كه پرده ها به كنار مى روند ـ آشكار مى گردند.
تمام اعمال و اقوال انسان كه خوى و خُلق و ملكه او گشته اند در روز قيامت به حكم ﴿يوم تبلى السرائر﴾ ﴿و يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء﴾پيدا و آشكار مى گردند.
دنياى ظاهر و عالم مادّى پيوسته و على الدوام، هر لحظه نيست و هست مى گردد و بر يك حال نمى ماند. پس بقاء و دوام موجودات و حيات جاودانه آنها بر اساس ﴿وهم فيها خالدون﴾ در آخرت مى باشد.
چون در روز قيامت به حكم ﴿اذا زلزلت الارض زلزالها﴾ زمين به حركت در مى آيد، تن آدمى نيز به مانند زمين در هنگام مردن به سبب علاقه و وابستگى به امور مادّى و جسمانى كه اثر آن غفلت و فراموشى از حقّ مى باشد به لرزه و اضطراب مى افتد. دِماغ مركز روح انسان است، ماده نرم و خاكسترى كه در جمجمه قرار دارد، مغز سر انسان جان مغز سر انسان كه مانند آسمان است به حكم ﴿اذا السماء انفطرت﴾ و ﴿اذا السماء انشقّت﴾ آشفته مى گردد و جان كه مانند آفتاب است به حكم ﴿اذا الشمس كوّرت﴾ در بدن تيره و تاريك و از بدن زايل و جدا مى شود. همچنين حواس انسان كه در روشنى همچون ستارگان آسمان است به حكم ﴿و اذا النجوم انكدرت﴾ نور و روشنايى خود را از دست داده و قادر به ادراك و احساس نخواهند بود.