تركش رستم
اگر ترا ز تركش رستم ميست
نه از مرده از زنده بايد گريست خرج ايست
بآنكس بايد گريست كه دخلش بود يزره
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
اگر ترا ز تركش رستم ميست
نه از مرده از زنده بايد گريست خرج ايست
بآنكس بايد گريست كه دخلش بود يزره
خوشا امشب كه مهمان شمايم
كبوتروار در بر بوم شمايم
ترش رويي مكن بر روي مهمون
خدا دانه كه فردا شب كجايم
اين خشت كه بيني دست سر شعرمان بود
اين خاك كه زير پايت مثل تو جسم جان بود
اين گوشه خرابه شاهان دودمان بود
مانند تو هزاران جانا در اين جهان بود
كاري بكن كه عمرت بيهوده سر نگردد
در گوشه نيستان باران گوهر نگردد
از صحبت ضعيفان كس باخبر نگردد
مكاشفه، ظهور شى ء است براى قلب به نحوى كه شك و ريب در آن باقى نماند و يا حصول امر عقلى به الهام دفعى، بدون فكر و طلب، يا بين بيدارى و خواب، و يا رفع حجاب در امور متعلق به آخرت. مشاهده، اشراق انوار (حقايق نورانى) براى نفس و اخص از مكاشفه است.
صدا چاوشيان رفعتي آيد
بگوش آواز جان كندن آيد
رفيقان رفته اند نوبت به نوبت
خوشا آن روزي كه نوبت بر من آيد
لااِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيي وَ يُميتُ
معبودي جز خدا نيست يگانه اي كه شريك ندارد پادشاهي خاص او است و از آن او است حمد زنده كند و بميراند
وَيُميتُ وَيُحْيي وَهُوَ حَيُّ لا يَموُتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلي كُلِّشَيْءٍ قديرٌ
و بميراند و زنده كند و او است زنده اي كه نميرد هرچه خير است بدست او است و او بر هر چيز توانا است.
بررس از سرّ قرآن و علم تأويلش بدان
گر همى زين چه بسوى عرش بر خواهى رسيد
گفت پيغمبر كه حق فرموده است من نگنجم هيچ در بالا و پست
در زمين و آسمان و عرش نيز من نگنجم اين يقين دان، اى عزيز
در دل مؤمن بگنجم، اى عجب گر مرا جويى در آن دلها طلب
كلك او نقش قدر را سر پرگار آمد
راي او كلك قضا را خط مستر شده است
هر كه از نام تو بر لوح جبين كرد نشان
كار و بارش بدرستي همه با زر شده است
بس رنج و بلا كاين دل آغشته كشيد
كو رخت به گور پاك ناكشته كشيد
زيرا كه براي سوزني عيسي پاك
هر روز بسي دريغ در رشته كشيد