تركش رستم
اگر ترا ز تركش رستم ميست
نه از مرده از زنده بايد گريست خرج ايست
بآنكس بايد گريست كه دخلش بود يزره
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
اگر ترا ز تركش رستم ميست
نه از مرده از زنده بايد گريست خرج ايست
بآنكس بايد گريست كه دخلش بود يزره
اين خشت كه بيني دست سر شعرمان بود
اين خاك كه زير پايت مثل تو جسم جان بود
اين گوشه خرابه شاهان دودمان بود
مانند تو هزاران جانا در اين جهان بود
كاري بكن كه عمرت بيهوده سر نگردد
در گوشه نيستان باران گوهر نگردد
از صحبت ضعيفان كس باخبر نگردد
خيام كه خيمه هاي حكمت ميدوخت
در كوره غم فتاده ناگه بسوخت
مقراض اجل طناب عمرش ببريد
دلال قضا برايگانش بفروخت
صدا كردي بقربان صدايت
بچينم گل بيايم جاي پايت
بچينم گل بيايم تا نباشي
نشانم دسته اي گل جاي پايت
خوشا امشب كه مهمان شمايم
كبوتروار در بر بوم شمايم
ترش رويي مكن بر روي مهمون
خدا دانه كه فردا شب كجايم
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اكراه نيست
چشم طمع پوش تو اي دل از اين جهان
پيمانه پر كنيم و چه از پير و جوان
روزي بعزم صيد بصحرا شدم روان
صياد مي دويد كه اجل از پي يش دوان
گفتا مرو مرو كه ترا مرگ در خفا است
رفتم برطبيب كه علاج دلم كنم
طبيب آه كشيد و گفت اين درد بي دواست
چنان در گذشتم جهان خراب
بشوييد جسم مرا با شراب
كفن پوشم را برگ ريزانم كنيد
ز آب رزان شست وشويم كنيد
به پهلوي ميخانه دفنم كنيد
نيايند بر قبر من هيچ مرد و زن
بغير از مغني و يك تار زن