وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فايلستان

ابزار وبمستر

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۵:۰۳
فايلستان

اي ز همه صورت خوب تو به

صورك الله علي صورته

روي تو آيينه حق بيني است

در نظر مردم خودبين منه

بلكه حق آيينه و تو صورتي

وهم دويي را به ميان ره مده

صورت از آيينه نباشد جدا

انت به متحد فانتبه

هر كه سر رشته وحدت نيافت

پيش وي اين نكته بود مشتبه

رشته يكي دان و گره صد هزار

كيست كزين رشته گشايد گره



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۵:۰۲
فايلستان

آن را كه بلطف خويش حق بگزيند

بر باطن او گرد جفا ننشيند

نيك و بد اغيار ز دل بر چيند

در هر چه كند نظاره حق بيند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۵:۰۰
فايلستان

حكم لعنت ز فعل بي اخلاص

نيست با قاريان قرآن خاص

بس مصلي كه در ميان نماز

مي كند بر خداي عرض نياز

چون در صدق نيست باز بر او

مي كند لعنت آن نماز بر او

اين بود حال ساير قربات

چون صيام و قيام و حج و زكات

هر چه اخلاص نيست اكسيرش

گر زر ناب كم ز مس گيرش

چيست اخلاص آنكه كسب و عمل

پاك سازي ز شوب نفس دغل

نه در آن صاحب غرض باشي

نه ازان طالب عوض باشي

كيسه خود ازو بپردازي

سايه خود بر او نيندازي

حول خود از ميانه برداري

قوت خود تمام بگذاري

حول و قوت ز فضل حق بيني

گل حكمت ز باغ حق چيني

بخشش محض بيني اش ز خدا

بر تو جاري شده ز وهب عطا

ليك با اين همه خجل باشي

فعل ناكرده منفعل باشي

زانكه آن فعل گر چه فضل حق است

مبتني بر قضاي ما سبق است

مظهر آن تويي و در ظاهر

ساري احكام مظهر و ساير

گر چه خاليست فعل حق ز خلل

ناقص آمد عمل ز نقص محل

آب باران كه فصل فروردين

آمد از آسمان به سوي زمين

بود شيرين ولي به عرصه دشت

شور شد چون به خاك شوره گذشت

بود جان بخش بوي باد شمال

كه وزيد از مهب لطف و جمال

بر بيابان گرم كرد مرور

يافت اسم سموم و نعت حرور
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۹
فايلستان

به زهر چشم بتوان كشت دشمن را چوكار افتد

نمي خواهم كه چشم من به چشم روزگار افتد

ازان رخسار شبنم خيز چون گل پرده يك سو كن

كه چون برگ خزان بلبل به خاك از شاخسار افتد

ز زخم من به رعنايي مثل شد تيغ خونخوارش

كند اندام پيدا آب چون در جويبار افتد

تمام شب نظر بازي كند بادام زلف خود

نديدم هيچ صيادي چنين عاشق شكار افتد

هجوم زاغ خواهد نخل ماتم كرد سروش را

به فكر عندليبان اين چنين گر نوبهار افتد

ندارد از شكست خلق پروا ديده حق بين

كه كشتي بي خطر باشد چو دريا بيكنار افتد
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۸
فايلستان

به چشم من گل وخار چمن يكي باشد

نواي بلبل وصوت زغن يكي باشد

تو از نواي مخالف ز راست بيخبري

وگرنه نغمه سرادر چمن يكي باشد

ترا تعدد اخوان فكنده است به چاه

وگرنه يوسف گل پيرهن يكي باشد

يكي است پيش سبكروح زندگاني ومرگ

كه صبح را كفن وپيرهن يكي باشد

به توتيا چه كنم چشم خود چوسرمه سياه

مرا كه ساختن وسوختن يكي باشد

مرا كه خلق نيايد به ديده حق بين

حضور خلوت با انجمن يكي باشد

رخ چو آينه گرداندن است بي صورت

ترا كه طوطي شيرين سخن يكي باشد

فغان كه در حرم وصل بار همچو سپند

مرا نشستن و برخاستن يكي باشد

دل دونيم ز عاشق دليل يكرنگي است

كه خامه دو زبان را سخن يكي باشد
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

موج

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۸
فايلستان

در خويش چو گردون نكني تا سفري چند

از ثابت وسيارنيابي نظري چند

از خانه زنبور حوادث نخوري شهد

تا در رگ جانت ندود نيشتري چند

شيرازه درياي حلاوت رگ تلخي است

شكرانه هر تلخ بنوشان شكري چند

در سايه ديوار سلامت ننشيند

از سنگ ملامت نخورد هركه سري چند

از خود نشناسان مطلب ديده حق بين

حق را چه شناسند ز خود بيخبري چند

هر چند دل از شكوه سبكبار نگردد

چون شعله برون مي دهم از دل شرري چند

از لال هرانگشت زباني است سخن گوي

يك در چو شود بسته گشايند دري چند

سرچشمه اين باديه از زهره شيرست

زنهار مشو همسفر بيجگري چند

هر چند رهايي ز قفس قسمت من نيست

آن نيست كه برهم نزنم بال وپري چند

بنماي به صاحب نظري گوهر خود را

عيسي نتوان گشت به تصديق خري چند

من كار به عيب وهنر خلق ندارم

گوعيب بر آرند ز من بي هنري چند

دست تو نگردد صدف گوهر شهوار

تا سر ننهي در سر موج خطري چند
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۷
فايلستان

دوستي با كورفهمان حجت ناديدگي است

وحشت از فهميدگان برهان نافهميدگي است

در بساط آفرينش مردمان چشم را

گر لباس فاخري باشد همين پوشيدگي است

ديده حق بين بود از هر دو عالم بي نياز

ترك دنيا بهر عقبي كردن از ناديدگي است

مي كند بر فربهي پهلوي لاغر اختيار

هر كه داند رنج باريك مه از باليدگي است

مردم سنجيده از ميزان نمي دارند باك

خلق را انديشه از محشر ز ناسنجيدگي است

گر ز ارباب كمالي سرمپيچ از پيچ و تاب

كز تمامي، سرنوشت نامه ها پيچيدگي است

دشمن غافل ز زير پوست مي آيد برون

پاي كاهل طينتان، سنگ ره خوابيدگي است

از شكفتن شد پريشان غنچه را اوراق دل

انتهاي خنده بيجا ز هم پاشيدگي است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ظفر

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۶
فايلستان

فتح و ظفر ز خودشكني زير دست ماست

چون زلف و خط، درستي ما در شكست ماست

آشوب عالميم ز هر مصرعي چو زلف

سر رشته تپيدن دلها به دست ماست

باطل حجاب ديده حق بين نمي شود

دنيا بهشت در نظر حق پرست ماست

خمخانه شد تهي و نداديم نم برون

منصور، داغ حوصله ديرمست ماست

گنجينه دار گوهر درياي رحمتيم

چون ابر، چشم پاك صدفها به دست ماست
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

لاله

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۵
فايلستان

لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند

سروها از نسبت بالاي او موزون شدند

خنده بر خميازه صبح قيامت مي زنند

مي پرستاني كه محو آن لب ميگون شدند

خرده بيناني كه در دامان دل آويختند

چون سويدا مركز پرگار نه گردون شدند

سير چشماني كه بوي آدميت داشتند

قانع از جنت به آن رخسار گندم گون شدند

خاكساران در هواي نيستي چون گردباد

جلوه اي كردند و آخر محو در هامون شدند

در بهار حشر چون برگ خزان باشند زرد

چهره هايي كز شراب بيغمي گلگون شدند

نظم عالم شد حجاب ديده حق بين خلق

يكقلم از خوبي خط غافل از مضمون شدند

زرپرستاني كه تن دادند زير بار حرص

از گراني زنده زير خاك چون قارون شدند

حكمت اندوزان عالم از خرابات جهان

قانع از مسكن به يك خم همچون افلاطون شدند

در فضاي لامكان اكنون سراسر مي روند

بيقراراني كه سنگ شيشه گردون شدند

رتبه ديوانگي را نسبتي با عقل نيست

آهوان خوش گردن از نظاره مجنون شدند

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سرنوشت

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۰۴:۵۵
فايلستان

غم آتشين عذاران نه چنان برشت ما را

كه ز خاك بردماند نفس بهشت ما را

به نيازمندي ما چو نداشت حسن حاجت

به دو دست نازپرور ز چه مي سرشت ما را؟

ز نسيم بي نيازي چو به باد داد آخر

به هزار اميدواري ز چه روي كشت ما را؟

نه به كار دسته گل، نه به كار گوهر آمد

فلك اين قدر به دقت به چه كار رشت ما را؟

نه چنان دو چشم ما را غم عشق سير دارد

كه به فكر نعمت خود فكند بهشت ما را

به ثبات نقش هستي چه نهيم دل ز غفلت؟

كه سخن نگار قدرت به زمين نوشت ما را

شود آن زمان تسلي دل ما ز خاكساري

كه به پاي خم سرآيد حركت چو خشت ما را

تو ز كودكي مقيد شده اي به خاكبازي

نبود به چشم حق بين حرم و كنشت ما را

ز نهال بي بر ما به عدم چه فتنه سر زد؟

كه نهاد اره بر سر خط سرنوشت ما را

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فايلستان
مركز دانلود فايل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فايلستان است. || طراح قالب avazak.ir