نمي شود سخن راست در دهان پنهان
كه تير را نكند خانه كمان پنهان
به دل مساز نهان عشق را كه ممكن نيست
كه مه شود به سراپرده كتان پنهان
نمي كنم هوس طول عمر، تا شد خضر
ز شرم زندگي از چشم مردمان پنهان
به آب خضر نسازم سيه نظر، تا هست
عقيق صبر مرا در ته زبان پنهان
مبين به چشم حقارت شكسته رنگان را
كه هست طرفه بهاري درين خزان پنهان
هجوم خلق نگردد حجاب هستي حق
ز كثرت رمه كي مي شود شبان پنهان؟
برون ميار ز دل زينهار ريشه غم
كه خنده هاست درين شاخ زعفران پنهان
حجاب مصرع برجسته نيست طول غزل
كجا به زلف شود موي آن ميان پنهان؟
حجاب آن تن سيمين لباس كي گردد
ترا كه مغز نباشد در استخوان پنهان
چو آفتاب ز خلق است نور حق ظاهر
چگونه يوسف گردد به كاروان پنهان؟
فروغ شمع مرا لامكان احاطه نكرد
مرا چگونه كند طاس آسمان پنهان؟
[ بازدید : ] [ امتیاز :
]