آبگينه
آفتابي در هزاران آبگينه تافته پس به زنگ هر يكي، تا بيعيان انداخته
جمله يك نور است، ليكن رنگهاي مختلف اختلافي در ميان اين و آن انداخته
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
آفتابي در هزاران آبگينه تافته پس به زنگ هر يكي، تا بيعيان انداخته
جمله يك نور است، ليكن رنگهاي مختلف اختلافي در ميان اين و آن انداخته
أعيان همه آيينه و حق جلوهگر است يا نور حق آيينه و أعيان صور است
در چشم محقّق كه حديد البصر است هر يك زين دو، آينه آن دگر است
از ديده حق بين نظري كردم دوش بر صاحب گلزار و خم باده فروش
هر بيخ گل از چهره ياري ديدم وز كوزه هزار جانان به فروش
اي جَمال دلربايت قبله دلها علي(ع) جان
رو بسويت دارد امشب اين دل شيدا علي(ع) جان
شام ميلاد تو باشد، هر كجا ياد تو باشد
كز رُخت شد جلوهگر دنيا و ما فيها علي(ع) جان
قبلهگاه مسلمين را زادگاه خويش كردي
محترم از مولدت شد خانه يكتا علي(ع) جان
تا تو اندر كعبه زادي ديده حق بين گشا
راست شد پشت نبي، خم شد قدا علا علي(ع) جان
باش تا حسن نگارم خيمه بر صحرا زند
شورها بينى كه اندر جنة المأوى زند
همه صحراى روحانى پر از مردان حق بين
ز صوت و ذوق داودى همه جانها حرم بين
شور محشر را ميان با ديده حق بين ببين ، يا ولي المؤمنين
يا إمام العصر يا بن الطاهرين الطيبين ، يا ولي المؤمنين
هركة او بيرون شد از حصن خدا
جان او آخر شد از جسمش جدا
مرد حق بين كى كند تكيه بغير
هر قضا چون از خدا آيد بسير
روزگاريست كه از غصه تو مينالم
خون چشمان توبرديده خودميمالم
من ندانم غم توكرده چنان بيحالم
همچه عاصي زغمت سوخته سوزانم