مرثيه
ميانه آفتاب پيكرتوغرقه خون
فتاده اي ماهتاب زظلم اعداي دون
ز ماتم غربتت جهان بود قيرگون
سكينه دارد فغان ز داغ هجران تو
يا ابتاسكينه قربان تو
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ميانه آفتاب پيكرتوغرقه خون
فتاده اي ماهتاب زظلم اعداي دون
ز ماتم غربتت جهان بود قيرگون
سكينه دارد فغان ز داغ هجران تو
يا ابتاسكينه قربان تو
اي ستمگر بجگر زخم فراوان دارم
پي جراحت ز غم مرگ جوانان دارم
خون بدل از اثر ناله طفلان دارم
بين كه اشكم چكد از ديده كشم آه و نوا
چه شد بگو پيرهن كهنه ات ايمه جبين
كه نيست اندرتنت ايا شهنشاه دين
گمان من برده اند از تن تو مشركين
فتاده عريان بدن پيكررخشان تو
يا ابتا سكينه قربان تو
چه شد سرت ياحسين فداي اين پيكرت
فتاده روي خاك بگوكجاشد سرت
چراشده اي پسرخاك سيه بسترت
مگركه زهرا نشسته دركناره ات ياحسين
بوعده كوفيان چرا برون از وطن
شدي تواي گلعزار نمودي اينجا وطن
كه تاچنين كوفيان كنندعريان بدن
به بين كه آمد برت جسد كبارياحسين
جماعت كوفه رامگرتو نشناختي
چرا با قوال شان در اين زمين تاختي
كنون دراين دشت زارخيمه برافراختي
بگو جوابم چه شد مادر زارت حسين
نام خود بنمابيان بنياد نيكويت زكيست
ناله زارت زچيست
گفت مسلم ابن عم شاه مظلومان منم
خاراين مستان منم
طوعه گفتادرجواب آن غريب دل فكار
با دوچشم اشكبار
مسلما آنكس دهدجان درره مهمان منم
بگذرداز جان منم
بگذرم از جان وشوم من با غريبان آشنا
باتواي سرورسا
آنكه دنيا رادهد برجنت رضوان منم
درره ايمان منم
پابنه درخانه ام تاسركنم قربان تو
جان فداي جان تو
دوست گرخواهي بكوفه ازدل و ازجان منم
بگذرد ازجان منم
گفت مسلم اجرتوباخاتم پيغمبران
اي حزين ناتوان
روزمحشرشافعت درعهداين پيمان منم
ازسراحسان منم
نيري از مدح مسلم كي فروبندد زجان
دررديف شيعيان
گويداندرماتمت با ديده گريان منم
باچنين عصيان منم
بگوبادصبابرخاصي آل عباامشب
سلامي نزد او از مسلم بي اخي امشب
پيام من رسان و شرح حال كوفيان برگو
كه اين امت شكستند شيشه عهد و وفا امشب
همين مردم كه بوسيدند اول دست مسلم را
نمايند سنگ باران ازسرهربام ها امشب
چگويم ازغريبي رفت طفلان وشدم تنها
به خود نامم و يا بركودكان بينوا امشب
چه سازم بارهانيمه شب زارو سرگردان
نهم سربرسرديوارها من آشنا امشب
صبا برگوحسين را الامان زين خلق بي ايمان
گرفتارم بدام كوفيان بي حيا امشب
ميا دركوفه اي جان پسرعم هرچه مي تواني
كه دارم يك دلي پرخون از اين قوم دغاامشب
اگر آئي بكوفه اكبر از ليلا جدا گردد
منم از طفلهاي خويشتن گشته جدا امشب
ميا در كوفه مي افتد علم ازدست عباامشب
چومن افتي حسين جان اندر اين دام بلا امشب
ميا در كوفه مي گردي غريب و بيكس و تنها
منم هستم غريب اين ديار پربلا امشب
اگرزينب بيايدكربلا گردداسير كين
چو من گشتم اسيراين گروه اشقيا امشب
مباح است نيري خون غريبان گر دراين كوفه
كه مسلم رانمايند سنگ ساراز خانه ها امشب