نور تجلّى حق
همان طور كه ذرّه بدون نور خورشيد نمود و ظهور ندارد، موجودات عالم نيز تا نور تجلّى حق بر آنها نتابد، ظاهر و پيدا نمى شوند
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
همان طور كه ذرّه بدون نور خورشيد نمود و ظهور ندارد، موجودات عالم نيز تا نور تجلّى حق بر آنها نتابد، ظاهر و پيدا نمى شوند
حديث قدسى «خمّرت طينة آدم بيدىّ اربعين صباحاً»دارد در آن روزى كه حقيقت آدمى با دست تواناى حق تعالى به زيور وجود آراسته گشت، خداوند ايمان را در دل انسان نوشت زيرا او را مستعد معرفت خود مى دانست.
آنگاه كه پايان عمر انسان نزديك شود و اجل از حضرت حق در رسد، روح آدمى به حكم ﴿كما بدأكم تعودون﴾ از بدن جدا شده و به اصل خود كه همانا ذات پاك حقّ تعالى است بر مى گردد و همچنين خاك كه يكى از عناصر اربعه است به اصل و مركز خود مى رود.
هنگامى كه عمر اجزاى عالم به پايان آيد، همان طور كه از عدم و نيستى پا به عرصه وجود و هستى گذاشته بودند، بار ديگر از هستى به نيستى مى روند.يعنى پايان آنها آغاز و معاد آنها مبدأ مى گردد و همه به وحدت حقيقى كه اصل آفرينش است بر مى گردند.
هر يك از اجزاى عالم-موجودات و ممكنات-بعد از پايان حيات و زندگى به مركز اصلى خود كه مبدأ آفرينش و هستى آنهاست بر مى گردند زيرا كه طبيعت و ذات مركز چنين است كه هر چيزى را به سوى خود مى كشاند.
به قطره باران نگه كن كه از زمانى كه از دريا بر مى خيزد و تا زمانى كه دوباره به دريا مى نشيند، چگونه و چندين شكل و اسم به خود مى گيرد؟
چون ذات آدمى فناناپذير است و هستى او نظر و توجه به ذات خود دارد، پس هستى و وجود آدمى مانند نيستى و عدم اوست و با هم برابر است.چنين وجودى كه «هست» آن از خودش نمى باشد اختيارش از كجا خواهد بود؟
نقطه وحدت وجود حقيقى، نقطه اى از دايره هستى كه در آن نقطه وجود در حقّ به هم مى رسد و يكى فانى مى شود به عبارتى وجود در حق فانى مى شود.مقام و مرتبه انسانى در دايره وجود، همچون آخرين نقطه قوس صعودى دايره است كه در پايين ترين جاى و در مقابل نقطه وحدت كه اصل و مبدأ آفرينش است، قرار دارد.
چون تن تابع جان است عنان و اختيار تن به دست جان مى باشد به همين سبب تن مكلّف است دستورات جان را انجام دهد و به هر طرف كه او را مى راند، حركت كند.
سكينه نورى است كه از متن باطن و حقيقت انسان، كه همان «روح من ربّى» است بر قلب مىوزد. دريافت شهودى است كه به وجد آورده، لذّت و سرورى معنوى بخشوده و ايمان او را افزون مىكند. تشبيه آن به وجه انسان، كمال او را مىنمايد.