اخلاص
ياري از غير حق نه از دينست
حق «اياك نستعين» اينست
گر تو اين نكته را نميداني
هر دم «الحمد» را چه ميخواني؟
عاشق دوست ياد نان نكند
كز چنين دوست كس زيان نكند
چون توكل كني، مگو از غير
رخ درو كن، بتاب رو از غير
زمرهاي از توكلند به رنج
فرقهاي از كفايت اندر گنج
هر چه او داد غايت آن باشد
شكر ميكن، كفايت آن باشد
از توكل شوي رياضت بين
وز كفايت شوي رياض نشين
آنكه ز اسباب در غرور افتد
از توكل عظيم دور افتد
متوكل سبب يكي بيند
متفرق در آن شكي بيند
ز تفرق مباش سرگردان
به توكل بناز چون مردان
به اعتابش بساز و شور مكن
سر او پيش غير عور مكن
بكشي سر، پسنده كي باشي؟
نكشي بار، بنده كي باشي؟
خواجگي سر بسر جمال و خوشيست
بندگي ابتهال و بار كشيست
تو چه داني كه سودت اندر چيست؟
نيكي و نيك بودت اندر چيست؟
گر چه دردت ز خشم و كينهٔ اوست
نه دوا نيزت از خزينهٔ اوست؟
همه كس ره به كار خويش برد
يار بايد كه يار خويش برد
تكيه بر خنجر و سپاه مكن
جز به ايزد به كس پناه مكن
يارت او بس، به هر چه درماني
اين سخن بشنو، ار مسلماني
جز توكل مبر به راه دليل
از هدايت رفيق جوي و خليل
از طهارت سلاح و مركب ساز
خود و جوشن ز طاعت و ز نماز
هيكل از عصمت و كمر ز وفا
مشعل و شمع و روشني ز صفا
دور باشي ز «آيةالكرسي»
پيش خود ميدوان، چه ميترسي؟
ميفرست از براي حاجب خاص
نامهٔ صدق و قاصد اخلاص
اهل اين داوري صبورانند
وآن دگر عاجزان و كورانند
سر تسليمشان فرو رفته
ذوق معني به جان فرو رفته
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]