وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فايلستان

ابزار وبمستر

خدايگانا

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۷
فايلستان

اگر ز گلبن خلقش گلي به بار رسد

به حكم نيشكر آرد برون ز زهرگيا

خدايگانا امروز در سواد جهان

به قطع تيغ تو را ديده‌ام يد بيضا

چو اصل گوهر تيغت ز كوه مي‌خيزد

ازين جهت جهد آتش ز صخره صما

ز سنگ لاله از آن مي‌دمد كه خونين شد

ز بيم خار سر رمح تو دل خارا

برو در آمده زان است نيم ترك سپهر

كه تا كله بنهد پيش چار ترك تو را

تويي كه در شب تاريك مي‌كند روشن

هزار چشم به روي تو اين سپهر دو تا

فلك ز لؤلؤ لا لا از آن طبق پر كرد

كه تا نثار كند بر تو لؤلؤ لا لا

به جنب قدر تو ماه سپهر تحت افتاد

وراي اين چه توان گفت ماوراي ورا

ز فيض نقطهٔ نام تو همچو دريايي

محيط گشت و چنين نامدار شد طغرا

ز كوه حلم تو يك ذره گر پديد آيد

هزار كوه به خود دركشد چو كاه‌ربا

ز موج بحر كف تو چو نشو يافت نمي

نبات سدره و طوبي گرفت نشو و نما

چو بحر دست تو در جود گوهر افشان شد

فروچكيد ز هر قطره‌اي دو صد دريا

ز فرق تا به قدم ابر اشك گشت از رشك

ز زير تا به زبر بحر آب شد ز حيا

به رشح جام تو درياي خشك لب تشنه است

عجايبي است ز درياي آب استسقا

ز خجلت كف تو بحر كف چو بر سر زد

گهي ز رعشه بلرزيد و گه ز استرخا

چو قلزمي است كف كافيت كه هر روزي

چو شبنمي به همه كوه و بحر كرد هبا

به حق جود تو اي پادشاه گيتي بخش

كه حشو دشمنم آتش فكند در احشا

اگر مرا ز جناب چو تو سليماني

فتاد غيبت هدهد كه رفته بد به سبا

هزار حجت قاطع چو تيغ آرم پيش

كه جمله بر گهر صدق من بوند گوا

بدان خداي كه در آفتاب معرفتش

به ذره‌اي نرسد عقل جملهٔ عقلا

مقدسي كه ز هر پاكيي كه بتوان گفت

منزه است از آن وصف و پاك و بي‌همتا

ز شرح حكمت او كند مانده جان و خرد

ز وصف غزت او كور گشته چون و چرا

جهان پير چو شش روزه طفل گهواره است

نگار كرد بزد هفت مهدش از ميزا

به علم آنكه هزاران هزار راز شناخت

ز سوز سينهٔ آن مور ليلةالظلما

به سمع آنكه چو شد پشه در سر نمرود

ز زخم راندن آن نيش مي‌شنود آوا

به مبدعي كه در ابداع او جهاني عقل

به هر نفس ز سر عجز مي‌شود شيدا

به قادري كه به يكدم هزار نقش نگاشت

ز اوج دايرهٔ چرخ و مركز غبرا

به صانعي كه به يك حله‌بافي صنعش

هزار رنگ برآورد خاك چون ديبا

به يك خداي قديم و به يك رسول كريم

به يك حضور قيامت به يك شهود لقا

به دو سجود و دو حرف ظهور كن فيكون

به دو عروج و دو معراج و دو جهان و دنا

به چار پيك خداي و به چار يار رسول

به چار جوي بهشت و به چار فصل بها

به پنج فرض نماز و به پنج نزل كتاب

به پنج نوبت شرع و به پنج ركن هدي

به شش سحرگه فطرت به شش جهات جهان

به شش كرامت و شش روز و شش كريم عبا

به هفت اختر علو به هفت كشور سفل

به هفت مفرش ارض و به هفت سقف سما

به هشت جملهٔ عرش و به هشت خفتهٔ كهف

به هشت معتدل و هشت جنةالماوا

به نه مه بچه و نه مه سراچهٔ مهد

به نه مزاج و به نه طاق گلشن خضرا

به ده مبشره و ده مقولهٔ عالم

به ده حس و به ده ايام ماه عاشورا

به جان آنكه نه عالم بدو نه آدم نيز

كه غرقه بود در انوار آيه الكبري

بدان حضور كه لااحصئي برآمد ازو

كه از هزار ثنا بيش بود آن يك لا

بدان شرف كه ز اقبال بندگي شب قرب

نسيم همنفسي يافت در حريم رضا

بدان نفس كه ز خون شد محاسنش چو عقيق

كه سنگ گشت روان از مقابح سفها

بدان نگار كه از وي عكاشه برد سبق

بدان نگارگري كان نگاشت چون ديبا

به قلب او كه هزاران جناح روح‌القدس

چو پر يك ملخ آمد در آن عريض فضا

به چشم او كه نكرد التفات ما زاغ او

به جان او كه ز خود شد ز ماء مااوحي

به مجمعي كه به صحراي حشر خواهد بود

به جمع آدم و ذريتش به زير لوا

به صدق صاحب غار و به عدل كسري شرع

به حلم شاهد قرآن به علم شير خدا

به دشنه خوردهٔ آن تشته به خون غرقه

به نوش داروي در زهر كشتهٔ زهرا

به صد هزار نبي و به بيست و چار هزار

بسي و اند هزار اهل صفه و اهل صفا

به داغ وجه بلال و دل چو بدر هلال

به وجه زرد صهيب و به درد بودردا

به آه سرد اويس قرن سوي يثرب

به عشق گرم معاذ جبل سوي مبدا
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سما

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۷
فايلستان

به هشت جمله عرش و به هشت خفته كهف

به هشت معتدل و هشت جنة الماوا

به نه مه بچه و نه مه سراچه مهد

به نه مزاج و به طاق گلشن خضرا

به ده مبشره و ده مقولۀ عالم

به ده حس و به ده ايام ماه عاشورا

به جان آنكه نه عالم بدو نه آدم نيز

كه غرقه بود در انوار آيه الكبري

بدان حضور كه لااحصئي بر آمد ازو

كه از هزار ثنا بيش بود آن يك لا

بدان نفس كه ز خون شد محاسنش چو عقيق

كه سنگ گشت روان از مقابح سفها

بدان نگار كه از وي عكاشه برد سبق

بدان نگارگري كان نگاشت چون ديبا

به قلب او كه هزاران جناح روح‌القدس

چو پر يك ملخ آمد در آن عريض فضا

به چشم او كه نكرد التفات ما زاغ او

به جان او كه ز خود شد ز ماء مااوحي

به مجمعي كه به صحراي حشر خواهد بود

به جمع آدم و ذريتش به زير لوا

به صدق صاحب غار و به عدل كسري شرع

به حلم شاهد قرآن به علم شير خدا

به دشنه خوردهٔ آن تشته به خون غرقه

به نوش داروي در زهر كشتهٔ زهرا

به خون حمزه و عثمان و مرتضي و عمر

به خون يحيي و سبطين و جملهٔ شهدا

به صد هزار نبي و به بيست و چار هزار

بسي و اند هزار اهل صفه و اهل صفا

به داغ وجه بلال و دل چو بدر هلال

به وجه زرد صهيب و به درد بودردا

به آه سرد اويس قرن سوي يثرب

به عشق گرم معاذ جبل سوي مبدا

به شير مردي خالد به حكم سيف‌الله

به اهل بيتي سلمان و خلعت منا

بدان چهل‌تن در ريگ رفته تشنه جگر

لباس آن همه يك خرقه، قوت يك خرما

به شبروان طواف و به ساكنان حرم

به خفتگان بقيع و به كشتگان غزا

به بو حنيفه كه كرد آن حديث و نص قياس

مثلثي كه مربع نشست دين به نوا

به شافعي كه چو اخبار بي قياسش بود

سخن ز خواجهٔ دين بي قياس كرد ادا

به عين معرفت بايزيد و خرقاني

به شوق بي صفت بوسعيد و ابن عطا

بدان مقام كه حلاج همچو پنبه بسوخت

ز انالحقش همه حق ماند و محو گشت انا

به چل صباح كه از نور خاص حق بسرشت

خمير اين همه اعجوبه بي سواد مسا

بدان دمي كه چه گر پير بود عالم طفل

ازو بزاد زني طفل پير چون حوا

به كار ديدگي آن كه كم ز سي سال است

كه دور اوست و ز پيري همي رود به عصا

به قاضيئي كه مر او را نيافت يك معلول

ز حجتش كه برو نور روي اوست گوا

به خونيي كه بسي قلب بر جناح سفر

به خون بگشته ز ضرب دو دست او به دعا

به تيغ مير علم كز دهان شير سپهر

به سركشي سپر زرد مي‌كند پيدا

به آب دست نگاري كه رود نيل فلك

ز بحر شعر ترش در سه پرده يافت نوا

به كلك و كاغذ سطان دين نظام دوم

كه در سه بعد محقق ازوست خط ذكا

به تاجري كه چو سيماب داشت صرفه نديد

متاع خود به منازل سپرد از سيما

به شب كه از مه نو هندويي است زرين گوش

به روز كز دم صبح است ترك مارافسا

به علم و حلم پرير و به حكم لازم دي

به روزنامهٔ امروز و به هيبت فردا

به سابقان شريعت به راسخان علوم

به پختگان طريقت به عادلان قضا

به صائمان نهار و به قايمان در ليل

به ساجدان سحرگه به صابران غدا

به خاصگان كمال و به محرمان وصال

به عاشقان جمال و به تشنگان فنا

به مخلصي كه دهد جان به حق به تنهايي

ميان سجده ز سبحان ربي‌الاعلي

به عاشقي كه بزد دست و جان فشان در رفت

هنوز در ره او ناشنيده بانگ درا

به عارفي كه به يك ضرب معرفت جانش

بلا فرو شود آنگه برآيد از الا

به عالمي كه ز بيدار داشتن همه شب

چو عقل كل بنخفتد ميانهٔ اجزا

به صادقي كه اگر در رهش بود گردي

به هر سحر بنشاند ز چشم خون پالا

به قانعي كه همه كون بوريا پنداشت

كه كس نيافت از آن بورياش بوي ريا

به عاصيي كه پس از توبه در شبي صد بار

به نار و نور درافتد ميان خوف و رجا

به قاف و طور و سرانديب و بوقبيس و احد

به مروه و جبل‌الرحمه و منا و صفا

به آب زمزم و آب فرات و آب محيط

به آب كوثر و آب حيات و آب رضا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

قدر

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۶
فايلستان

كس بي كسي نماند مي دان تو اين قدر

گر با يكي نسازي آيد يكي ديگر

زين خانه گر روم من و خانه تهي كنم

آيد يكي دگر چو مني يا زمن بتر

ميراث مانده است جهان از هزار قرن

چون شد به زير خاك پدر شد پسر پدر

تنها نه آدمي حيوان نيز همچنين

ور ني نديدي تو در آفاق جانور

شب آفتاب اگر برود هم ز بام چرخ

بر جاي آفتاب ستاره‌ست يا قمر

گر ترك يك هنر بكند مرد طبع او

مشغول كار ديگر گشت و دگر هنر

زيرا كه بردل همه خلقان موكليست

بي كارشان ندارد و بي بار و بي سفر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

صور

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۵
فايلستان

به مجمع العرفات و به محشرالعرصات

به منظرالدرجات و به مخرج المرعي‌

به عز عالم ارواح و عالم اجساد

به فر عالم كبري و عالم صغري

به بيت معمور و بيت قدس و بيت حرام

به بيت اخزان و بيت قبر و بيت قبا

به خال طرفه نون و به چشم شاهد صاد

به زلف پر خم ياسين و طره طاها

به قاف والقرآن و به صاد والقرآن

به علم القرآن و به علم الاسما

به روز عرفه و روز بدر و روز حنين

به روز جمعه و عيد و به روز حشر و جزا

به عزت شب قدر و شب حساب برات

به جانفزايي علم و به دل گشايي جان

به پادشاهي عقل و رئيسي اعضا

به به نشيني عمر و به به حريفي بخت

به پير طبعي روح و به دولت برنا

به حاجبي دو ابرو و به مردمي دو چشم

به هم سري دو دست و به سركشي دو پا

به عشق بلبل مست و غم كبوتر نوح

به حدس هد هد بلقيس و عزت عنقا

به بار عام تو يعني غلغل ملكوت

به رخش خاص تو يعني كه دلدل شهبا

به پاي تخت تو يعني كه ساق عرش مجيد

به شير فرش تو يعني اسد برين بالا

به خاك پاي تو كز رشح اوست آب حيات

به ياد گرد تو كاتش فكند در اعدا

بدان بلارك خون ريز زهرپاش چو نيل

كه گوهري به قطع اوست خاصه در هيجا

به رمح مار مثالت كه چون عصاي كليم

فرو برد به دمي صد هزار اژدرها

به ناوك كه شب تيره است موي شكاف

كه روشن است مويي نمي برد ز سها

به فيض كف كريمت كه بري و بحريش

قبول كرد به صد بر و بحر در اعطا

به مجلس تو كه جنات عدن را ماند

يمينش از صف غلمان،يسارش از حورا

به مطرب تو كه از رشك زخم زخمه او

چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا

به شعر من كه اگر نقد نه فلك خوانيش

ز هشت خلد برايد خروش صدقنا

بدين قصيده كه گر تك زند كسي صد قرن

نيابدش دومين در كراسه شعرا

به سوز جان من از كيد حاسد بدگوي

به صور آه من از دست دشمن رعنا

كه هر چه بر من افتاده افترا كند

خداي هست گواهم كه نيست بر يادم

كه گفته ام سخن از تو برون ز مدح و ثنا

اگر تفحص اين سر كني دل خجلم

كه همچو ديده مور است مي شود صحرا

ز هيبت تو اگر چه چو برگ مي لرزم

مكن خشم مرا پوستين درين سرما

وگر كه من ز كشتنم تو كش كه خوش است

ز دست يوسف صديق ديده بينا

چه گر تدارك اين واقعه نمي دانم

مرا بس اين كه بدين صدق هست حق دانا

چو سايه از بر خويشم گر افكني بر خاك

چو سايه نيست مرا دور بودن از تو روا

وگر چو كلك به تيغم سر افكني از تن

چو كلك بر خط حكمت به سر دوم حقا

كز آستان تو صد شير كي تواند كرد

به سنگ چون سگ اصحاب كهف دور مرا

اگر چه تا كه مرا در تن است در خلا و ملا

چو خلق روي زمينت همه دعا گويند

به جز تو كيست كه آمين كند مرا به دعا

ولي بس است كه آمين همي كنند به جمع

مقربان سماوي ز حضرت اعلي

مقدسا چو بدو ملك اين جهان دادي

در آن جهانش بده نيز ملكتي والا

به چاربالش ملكش در آن جهان بنشان

كه لايق است هم اينجا به ملك و هم آنجا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نور

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۴
فايلستان

بنور الهي همت عالي گردد، غمگين آسوده شود، دشمن دوست گردد، پراكندگي بجمع بدل شود، بساط بقا بگسترد فرش فنا درنوردد، زاويه اندوه را در ببندد باغ وصال را در بگشايد.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

انوار

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۳
فايلستان

مهتاب برآمد كلك از گور برآمد

وز ريگ سيه چرده سقنقور برآمد

آنك از قلمش موسي و عيسيست مصور

از نفخه او دمدمه صور برآمد

در هاون اقبال عنايت گهري كوفت

صد ديده حق بين ز دل كور برآمد

از تف بهاري چه خبر يافت دل خاك

كز خاك سيه قافله مور برآمد

از بحر عسل‌هاش چه ديد آن دل زنبور

با مشك عسل گله زنبور برآمد

در مخزن او كرم ضعيفي به چه ره يافت

كز وي خز و ابريشم موفور برآمد

بي ديده و بي‌گوش صدف رزق كجا يافت

تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد

نرم آهن و سنگي سوي انوار چه ره يافت

كز آهن و سنگي علم نور برآمد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

فنا

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۱:۰۲
فايلستان

اگر قرين دورانديشي شوي و عزم كني، مصيبت و سختي را ناچيز يابي و تاثير و زيانشان اندك سازي.نيز از همان راه هاست كه: آنچه از فرا رسيدن فنا داني، دل را نيز بياموز و نيز آنچه از بگذشتني كه سرنوشت است. چرا كه دنيا را حال يكسان نماند و هيچ مخلوقي را بقائي آشكارا نيست.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

خاموشي

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۰:۵۸
فايلستان

اي شمع نمونه‌اي زسوزم داري

خاموشي و مردن رموزم داري

داري خبر از سوز شب هجرانم

آيا چه خبر ز سوز روزم داري



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ناله

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۰:۵۸
فايلستان

دل به اميد صدايى كه مگر در تو رسد
ناله ها كرد در اين كوه كه فرهاد نكرد

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اللَّهُ يَعْلَمُ

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۹:۱۰:۵۷
فايلستان

«اللَّهُ يَعْلَمُ» خداست كه داناست و در دانايي يكتاست و نهانش چون آشكار است، باريك بين و نهان دان و شيرين صنع و نيك خداست، هر ذرّه‌اي از ذرائر موجودات، در زمين و در سماوات، چه آشكارا و چه نهان، چه در روز روشن، چه در شب تاريك، جنبش همه مي‌بيند، آواز همه مي‌شنود، انديشه همه مي‌داند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فايلستان
مركز دانلود فايل
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به فايلستان است. || طراح قالب avazak.ir