هاي و هوي
ديد همان دست است كه نارسا بود
رسانايي ناب دسترسيِ دسترسي ها بود
و ديد
بازمي گردد به بودِ بود بود
او ازو خشنود و
او ازو خشنود.
يك هوي يك اوي بي گسست و بي هاي و هوي فروپست
سراسر دست و يكدست و سرمست
و ديد ديگر ـ ديگر نيست نيست
هستستان يك هست هست و
بي كيست كيست
يك چيست نيست
سراسر دست و يكدست و سرمست
يكدست و يكدست و يكدست و يكدست
سراسر دست و سراسر دست و سراسر دست و
دست:
تنها دست
يك سر دست
اما دست
تمام دست
سراسر دست و دست و دست.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]