آينه
بيا تا قدر يك ديگر بدانيم
كه تا ناگه ز يك ديگر نمانيم
چو مؤمن آينه مؤمن يقين شد
چرا با آينه ما روگرانيم
كريمان جان فداي دوست كردند
سگي بگذار ما هم مردمانيم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همديگر نخوانيم
غرضها تيره دارد دوستي را
غرضها را چرا از دل نرانيم
گهي خوشدل شوي از من كه ميرم
چرا مرده پرست و خصم جانيم
چو بعد از مرگ خواهي آشتي كرد
همه عمر از غمت در امتحانيم
كنون پندار مردم آشتي كن
كه در تسليم ما چون مردگانيم
چو بر گورم بخواهي بوسه دادن
رخم را بوسه ده كاكنون همانيم
خمش كن مرده وار اي دل ازيرا
به هستي متهم ما زين زبانيم
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]