وحي
روح وحي از عقل پنهانتر بودزانكه او غيب است و او زان سر بود
روح وحيي را مناسبها است نيزدر نيابد عقل، كان آمد عزيز
عقل احمد از كسي پنهان نشدروح وحيش مدرِك هر جان نشد
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
روح وحي از عقل پنهانتر بودزانكه او غيب است و او زان سر بود
روح وحيي را مناسبها است نيزدر نيابد عقل، كان آمد عزيز
عقل احمد از كسي پنهان نشدروح وحيش مدرِك هر جان نشد
قضيه يا ادراك عقلي نيست، قدم برهان نيست، قضيه مشاهده است، آن هم "مشاهده غيبيه" مشاهده با چشم نيست، مشاهده با نفس نيست، مشاهده با عقل نيست، با قلب نيست. آن قلبي كه قلب عالم است، قلب نبي مشاهده با اوست، دريافته، لكن نمي تواند بيان كند، مگر در لفافه امثله و الفاظ. به يك آدمي كه كور است چه طور شما مي توانيد بفهمانيد كه نور چيست؟
همچو آيينه مشو محو جمال دگران
از دل و ديده فرو شوى خيال دگران
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پروبال دگران
در چشم عيان، شاهد و مشهود توئى
در قبله جان، ساجد و مسجود توئى
بىنام و نشان، قاصد و مقصود توئى
بىگوش و زبان، حامد و محمود توئى
ترسم بروم عالَمِ جان ناديده
بيرون روم از جهان جهان ناديده
در عالم جان چون روم از عالَمِ تن
در عالمِ تن عالَمِ جان ناديده؟
از عمر رفته نيز شمارى كن
مشمار جَدْى و عقرب و جوزارا
اين دشت خوابگاه شهيدان است
فرصت شمار وقت تماشا را
در حيات تن سفر كردن ز تن مى خواستم
يك سراسر سيرِ عالم بى بدن مى خواستم
پر فشانى در قفس نتوان به كام خويش كرد
نيست عالم جاى پروازى كه من مى خواستم
جامعه، كشتى را مانَد، كشتىاى كه با سرنشينان بسيار، روزان و شبان، دل درياها و اقيانوسها را مىشكافد، امواج را درهم مىشكند و با طوفانهاى سخت و سهمگين و زير و زَبَر كننده در مىآويزد و به پيش مىرود، تا ساحل را در آغوش بگيرد.در اين هنگامهها، فراز و نشيبها، شكافتنها و پيش رفتنها، موج شكنيها و طوفان در آويزيها، اگر گروهى، دست به كار شوند تا آسيبى به كشتى برسانند، بى گمان حيات همه سرنشينان آن به خطر مىافتد.
مؤمن كسى است كه ديوارهاى بلند خوديت را فرو ريخته و با تمام وجود با خداى هستى پيوند خورده است. تنها ايمان است كه انسان را از لبه تاريكى رانده، به وادى نور و بهجت وارد مىكند و انسان بىايمان به تاريكىها و تيرگىها چشم دوخته است و نوميدى را تجربه مىكند. ايمان به انسان، آرمان، عقيده، انتخاب، تحول و روشندلى مىبخشد. عدالتخواهى و حلاوت همدلى با عظيم مطلق، در سايه ايمان حاصل مىشود. احياى انسان جز از رهگذار ايمان زنده، ممكن نيست.
«قسم به عصر، همه انسانها اهل زياناند مگر اهل ايمان».
حقيقت نورانى واحد است و با تعدد مظاهرش متعدد نيست. مدينه واحد است و درهايش بسيار.