قبض
گاه گويم كه در قبضه ديوم از بس كه پوشش كه مي بود، گاه نوري تابد كه بشريّت در جنب آن ناپديد شود، نوري و چه نوري كه از مهر ازل نشانست و بر سجل زندگاني عنوانست، هم راحت جان و هم عيش جان و هم درد جانست.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
گاه گويم كه در قبضه ديوم از بس كه پوشش كه مي بود، گاه نوري تابد كه بشريّت در جنب آن ناپديد شود، نوري و چه نوري كه از مهر ازل نشانست و بر سجل زندگاني عنوانست، هم راحت جان و هم عيش جان و هم درد جانست.
دوام دولت حسن تو با دو چهر درخشان برنده تيغ، دو ابرو، درنده خنجر مژگان خرام قامت سرو تو تا قيام قيامت شكنج پرچم زلف تو تا بآخر دوران شكسته لشكر جانها بتيغ نرگس جادو گرفته كشور دلها به تير غمزه فتان.
در تنگناى ظلمت هستى چه مانده ام
تا كى چو كرم پيله همه گرد خود تنم
خيزم سر از دريچه عالم برون كنم
باشد كه آفتاب درآيد به روزنم
چون پيش آفتاب شوم محو، ذرّهوار
معذور باشم و ز أنا الشمس دم زنم
چون جمع شد وجود من از جمع و تفرقه
مطلق بود وجود من ار چه معيّنم
بدايت و آغاز از حق شروع مى شود و به حق كه هدف نهايى و نقطه پايان است، خاتمه مى يابد. آيه ﴿انّا لله و انّا اليه راجعون).
جمله عالم چون تن و انسان دل است
هر چه مى جويى ز انسان حاصل است
هر دو عالم جسم و جانش آدم است
زان كه آدم اصل جمله عالم است
هست انسان مركز دور جهان
نيست بى انسان مدار آسمان
اى انسان تو دل عالم مى باشى و چون دل در طرف چپ بدن آدمى قرار گرفته است و به شمال نيز، چپ مى گويند، پس جايگاه تو نيز در ربع مسكونى است و خلاصه انسان،دل آدمى است، بنا بر اين دل انسان محل ظهور انوار الهى و منبع علوم و معارف مى باشد.
در گوش دلم گفت فلك پنهانى
كارى كه خدا كند ز من مى دانى
بر كار خودم اگر بدى دسترسى
خود را بخريدمى ز سرگردانى
«لا موثر فى الوجود الاّ اللّه» افلاك و ستارگان، نمودى از اسرار الهى اند و تأثير آنها همان تأثير حق تعالى است.(الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر﴾است. يعنى خدا است آنكه برافراشت آسمانها را بدون ستونى كه آنرا ببينيد سپس مستقر شد بر عرش و آفتاب و ماه را مسخر كرد.
دور حركت آسمان و ستارگان از مبدأ معين و دوباره رسيدن به همان مبدأزمان مقدار حركت فلك اعظم كه سريع ترين حركت را دارد.روز زمان دورشدن آفتاب از نقطه معين فلك به حركت يومى تا رسيدن به همان نقطه فرض شده.هر چيزى كه در مراتب عالم به مرور و در زمانهاى مختلف ظهور و وجود پيدا مى كند در پيشگاه حضرت الهيّت همه در يك لحظه و يك دفعه و بدون تقدّم و تأخر به زيور وجود آراسته مى گردند و همه دور زمان و روز و ماه و سال، گذشته و آينده با هم تفاوتى ندارند و تقدم و تأخرى وجود ندارد.
فلاسفه چون در استدلالات خود قائل به علت و معلول هستند و ممكن الوجود را جدا از واجب الوجود مى دانند و يك حقيقت را دو، تصّور مى كنند و نمى دانند كه نور وجود ممكنات همان نور وجود خداست در نتيجه وحدت حقيقى كه حق است را ادراك نكرده و از مشاهده حق محروم گشته اند.