راه گذر
اي آنكه ترا غيرت مردي است بسر
بكَند در عيالت رود از خانه گذر
بر روي نقاب زند با معجر
هر شاخه كه از خانه بيرون آرد سر
بر ميوه آن طمع كنند راه گذر
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
اي آنكه ترا غيرت مردي است بسر
بكَند در عيالت رود از خانه گذر
بر روي نقاب زند با معجر
هر شاخه كه از خانه بيرون آرد سر
بر ميوه آن طمع كنند راه گذر
تا بها همه انت اين اشتركم
كي ترا آموخت اين راز كهن
كه جواب شعر من گفتي بفن
من كجا گفتم كه تو مرد خسي
عارفي يا عالمي يا هر كسي
من بحال خويشتن دارم سخن
با تو نبود هيچ ما را اين سخن
خفته هر روز روزي ز فلك مي خواهي
اي كه دست تو دراز است بي آز بخلق
چه كمك كردي كه كمك مي خواهي
من چه بايد بكنم گر چه تو درويش باش
برگ آنچه تو از هفت درگ مي خواهي
تا نه باش تسليم بر اين امر پير
كه ببالايت برم گاهي بزير
همچو صيد مرده در چنگال شير
دلا تا چند پي پرورانده اي نفس بي پروا
يكي بر به از اين پستي بسوي عالم بالا
در اين جا چون تواني بود با ديوان آدم وش
كه بود است در ازل اصل و نژاد و حضرتت آنجا
تو خود را سينه بخت را علم حقايق كن
ترا بر گوچه سوق داده است علم بوعلي سينا
از اينجا و آنجا تو يزدان را همي جويي
تو كوري ورنه او با توست در هر وقت در هر جا
پرور نفس خود را و نه خواهد كشتن
كه نفس برگشت طفل است واويلاووانفسا