نيت
شاكله نفس گرچه هيئت باطنيِ روح و ملكات مخمّره در آن است، لكن نيّات، شاكله ظاهريه نفس اند. توان گفت كه ملكات، شاكله اوليه نفس، و نيّات، شاكله ثانويه آن هستند، و اعمال، تابع آنها است.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
شاكله نفس گرچه هيئت باطنيِ روح و ملكات مخمّره در آن است، لكن نيّات، شاكله ظاهريه نفس اند. توان گفت كه ملكات، شاكله اوليه نفس، و نيّات، شاكله ثانويه آن هستند، و اعمال، تابع آنها است.
تمام عالم هستى مقدمه وجود انسان كامل است.تربيت نظام عالم ملك (فلكيات و عنصريات و جوهريات و عرضيّات) مقدمه وجود انسان كامل است. انسان آخرين موجودى است كه پس از حركت جوهريه عالم به وجود آمده و عالم هستى به او منتهى شده است.
انسان كامل داراى شأن است و شأن او عبارت است از تجاوز ازحدود امكانى و مندك شدن در درياى وجوب وجود، در نتيجه بايد گفت: انسان(رقّ منشورى است كه از هيولاى قابل تجلى گرفته و تا استهلاك در حضرت احديت گسترده است.)
گوهر عقل در انسان فراتر از فطرت او جاى مى گيرد و شكوفايى فطرت انسانى كه او را به سر منزل انسانيت مى رساند در سايه هدايت عقل امكان خواهد يافت. فطرت انسان بدين معنى وسيله، قوه يا استعدادى است كه با نيروى عقل مى توان از آن براى رسيدن به سعادت استفاده كرد، ولى خود هيچ گونه فعليتى در اين جهت ندارد. از اين ديدگاه، قلب به عنوان مركز فطرت، وسيله اى است در خدمت عقل براى رساندن آدمى به كمال وجودى او.
فطرت چيزى جز همان استعدادهايِِ قلب نباشد، چرا كه كاركردهاى فطرت به قلب و كاركردهاى قلب در زبان ايشان به فطرت نسبت داده مى شود.براى قلب كه مركزِ حقيقتِ فطرت است، دو وجهه است؛ يكى وجهه به عالم غيب و روحانيت، و ديگر، وجهه به عالم شهادت و طبيعت. دليل توجه قلب يا فطرت به عالم شهادت و طبيعت اين است كه تولد او در ساحت دنيا مى باشد و هر چه در عالم طبيعت رشد و نماى طبيعى كند احكام طبيعت بر آن بيشتر چيره شود.
گوهر عقل در انسان فراتر از فطرت او جاى مى گيرد و شكوفايى فطرت انسانى كه او را به سر منزل انسانيت مى رساند در سايه هدايت عقل امكان خواهد يافت. فطرت انسان بدين معنى وسيله، قوه يا استعدادى است كه با نيروى عقل مى توان از آن براى رسيدن به سعادت استفاده كرد، ولى خود هيچ گونه فعليتى در اين جهت ندارد. از اين ديدگاه، قلب به عنوان مركز فطرت، وسيله اى است در خدمت عقل براى رساندن آدمى به كمال وجودى او.
هرتنى را رنگ و بويى داده سلطان ازل
هر سرى را سرنوشتى كرده ديوان ازل
هر وجودى درحقيقت مظهر سرّى شده
تا شود پيدا زسرّش علم پنهان ازل
انسان در هندسه آفرينش جلوه صفات جلال و جمال خداوند است. كتابى است كه خداوند او را با دست دانا و تواناى خود نگاشته و از هيچ چيزى كه در روند و راستاى كمال آدمى اثر گذار است دريغ نورزيده و همه اسباب و زمينه هاى آن را فراهم ساخته است.خلقت انسانى بر عالى ترين اعتدال استوار گرديده و گوهر وجود او كه بزرگ ترين سرمايه عالم آفرينش است قابل عروج و صعود به برترين كمالهاست و فرو افتادن او نيز دهشتناك ترين فرو افتادنهاست اگر به درستى از اين سرمايه بهره نبرد.
ابصار امرى انشايى است و به واسطه انشاى نفس در وى حاصل مىشود؛ يعنى نفس پس از حصول شرايط، آن صورتى كه شبيه به صورت موجود در مادّه است را با همان شرايط از حيث مكان و بعد و قرب انشاء مىكند. بنابراين، «مبصر» مخلوق و ساخته و پرداخته نفس است و نفس منشأ و موجد آن است و قيام آن به نفسْ قيام صدورى است، نه حلولى؛ لذا ابصار به خلّاقيت نفس است.
تفسير يا تإويل, خود نوعى قرائت و روايت است. قرائت و روايت, ماهيت و هويت مى سازد و چه بسا خود به گفتمانى از حقيقت تبديل گردد كه ما در درون آن زندگى مى كنيم و يا اين كه در صدد تغيير جامعه بر اساس آن گفتمان برآييم.